Menu

غزل شماره ۱۷۲

۱- رسید مژده که ایّام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
۲- من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
۳- چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حَرَم نخواهد ماند
۴- چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه، هستی رقم نخواهد ماند
۵- سرود مجلس جمشید گفته اند این بود
که جام باده بیاور که جَم نخواهد ماند
۶- غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
۷- توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج دِرَم نخواهد ماند
۸- برین رواق زبرجد نوشته اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
۹- ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

 

معاني لغات غزل ( ۱۷۲)

 

چنان نماند:ايّام شادي پايدار نماند.

چنين نيز هم نخواهدماند:اين ايام غم هم بر قرار نخواهد ماند.

خاكسار: زبون، افتاده ، فروتن ، مانند خاكي بي مقدار.

رقيب:مراقب ، نگهبان ، مدعي.

پرده دار:در بان ، حاجب ، مأمور مراقب كنار پرده ، حاجب حرم.

حريم: محدوده اطراف حرم كه تابع ضوابط حفاظتي است

حرم:داخل خانه و محوطه داخلي امكنه مقدس زيارتي.

صحيفه هستي: صفحه هستي، حوزه حيات جهاني دنيا.

رقم:نشان ، خط.

جمشيد – جم:جم مخفف جمشيد و او از پادشاهان سلسله پيشدادي ( بر روايت تاريخي شاهنامه) كه در زمان اوشراب كشف و بسياري از لوازم زندگي ايجاد شد و جشن نوروز به او منسوب است.

غنيمتي شمر:گرامي دار ، مغتنم شمار .

معامله:داد وستد ، باهم عمل كردن و كار كردن، دادو ستد عاشقانه.

رواق:طاق، سقف مقدّم خانه، ايوان بالا خانه.

زَبَر جد: نام نوعي زمرد به رنگ سبز زيتوني.

رواقِ زبرجد : سقف زبرجدي رنگ و نيلگون آسمان.

اهل كرم: . مردم كريم ، بخشندگان .

جانان: معشوق با جان برابر ، كنايه از عزيزترين معشوق ومحبوب

 

معاني ابيات غزل(۱۷۲)

 

(۱) بشارت داده شد كه روزگار غم پايدار و هميشگي نخواهد بود و همانطور كه روزهاي شادي دوام نياورد ايام غم نيز برقرار نخواهد ماند.

(۲) هر چند من از چشم یار افتاده و زبون شدم ، رقيب مدعي هم اينگونه محترم نمي ماند.

(۳) وقتي دربان و حاجب درگاه همه را با شمشير مي زند و دور مي كند ، ديگر كسي در محدوده حرم باقي نمي ماند.

(۴) وقتي كه اثري از كسي بر صفحه روزگار باقي نمي ماند براي چه از نقش نيك و بد روزگار ، شكر و شكايت داشته باشم.

(۵) مي گويند معناي سرودي كه در مجلس جمشيدي مي خواندند اين بود كه شراب بياور كه جمشيد عمر جاويدان ندارد .

(۶) اي شمع ، زمان كوتاه وصال پروانه را گرامي دار كه اين رويداد تا بامدادان بيشتر دوام نخواهد يافت.

(۷) اي ثروتمند،اي بي نوايان پيرامون خود دلجويي كن خزينه طلا و نقدينه هاي اندوخته شده داوم نمي آورد.

(۸) با خط طلايي بر پيشاني اين ايوان نيلگون سپهر نوشته اند كه در اين عالم غير از كار نيك نيكوكاران و ذكر خير آنان چيزي باقي نخواهد ماند.

(۹) حافظ، از مهر و محبت محبوب نوميد مشو كه به زودي آثار جور وستم از ميان مي رود و نقش محبت پديدار مي شود.

 

شرح ابيات غزل (۱۷۲)

 

وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان

بحر غزل: مجتّث مخبون اصلم مُسبغ

 

*

 

به غير از غزلهايي كه در خلال صفحات ۶۴-۹۸ زير عنوان ( چرا حافظ به يزد تبعيد شد) آمده ، مفاد و حال وهواي چند غزل ديگر نيز در نويسنده اين سطور اين شبهه را به وجود مي آورد كه آنها نيز در خلال دوره تبعيد شاعر آسماني به يزد سروده شده اند كه يكي از آنها همين غزل است.

تصور ذهني من براين است كه تحولاتي در سال ۷۷۲ هجري در دربار شاه شجاع و اوضاع عمومي شهر شيراز بوجودآمده بوده كه خبر آن به حافظ رسيده و اواين دگرگونيها را با نگاه مثبت ارزشيابي كرده بود و به اين موضوع دل بسته كه دوران غم و تبعيدبه پايان خواهد رسيد و به همين سبب همه نظريات و خواسته هاي خود را در مطلع غزلي گنجانيده و گفته است :

رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند

چنان نماندو چنين نيز نخواهد ماند

و بلافاصله به ياد ماجراهاي گذشته خود افتاده ، در بيت دوم مي فرمايد هر چند من از نظر شاه شجاع افتادم اما ايمان دارم كه عاملان اين فتنه انگيزي كه رقيبان من هستند مانند حال محترم نخواهند ماند. مفاد ابيات سوم تا ششم ، اين نظريه را تقويت مي كند كه حافظ به هنگام سرودن اين ابيات هنوز مورد عفو و لطف شاه شجاع قرار نگرفته بود و شاعر خود را به بي اعتنايي و شكيبايي دعوت مي كند ودر بيت هفتم و هشتم ايهامي به شاه يحيي حاكم يزد و اين عنصر بخيل و منافق دارد. در بيت مقطع ، خطاب به خود مي گويد : از لطف ومهرباني شاه شجاع نوميد مباش چرا كه آن جور وستمها و آن جابران و ظالمان هميشه پا برجا نيستند. در پايان مفاد بيت چهارم تلميحي است به آيه ۸۸ آخر سوره قصص: وَلاتَدعُ مَعَ اللِه اِلهاً آخَرَ لااِلهَ اِلا هُوَ كُلُّ شي هالِكَ اَلّا وَجهَهُ لَهُ الحُكمُ وَاِلَيه تُرجَعُونَ۸۸ ( به غير از خداي يكتا خدايي را مخوان ، خدايي جز او نسيت . همه چيز ذات يكتاي او فنا شدني است. فرمان از اوست وهمه به سوي او باز مي گردند. ). ومضمون بيت هشتم اين غزل را ابن يمين چنين سروده است.

ديـدم بـر ايـن رواق زبـرجدي كتابتي

بر لوح لاجورد نوشته به زرّ ناب

هر خانه يي كه داخل اين طاق ازرق است

گر صد هزار سال بماند شود خراب

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *