Menu

نورِ امید

شب سیاه شود حین بامداد سفید
ز نور مهر ز شرق و ز پرتو خورشید

 

چه خوش بود که بتابد به دل ز عشق نگار:
که همچو روز شود روشن آن ز نور امید

 

اگر چنین شود، این دل چنان شود روشن:
که هیچ دیده چنین پرتوی ز مهر نَدید

 

امیدوار بود گر دلی، به حجره دل:
شود سرور و نشاط و خوشی و وجد پدید

 

چنان نشاطی و وجدی که ننگرند عُموم:
میان باغ و لب جوی و زیر سایه بید

 

برای آنکه جوانان امیدوار شوند:
صبا، رسان به تمامی به گوش هوش نوید:

 

که مدعی ست (جلالی) توان به نور امید:
به جاه و منزلت و قدر این مقام رسید

 

یزد ـ ۹۹/۸/۲۴

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *