…
شب سیاه شود حین بامداد سفید
ز نور مهر ز شرق و ز پرتو خورشید
چه خوش بود که بتابد به دل ز عشق نگار:
که همچو روز شود روشن آن ز نور امید
اگر چنین شود، این دل چنان شود روشن:
که هیچ دیده چنین پرتوی ز مهر نَدید
امیدوار بود گر دلی، به حجره دل:
شود سرور و نشاط و خوشی و وجد پدید
چنان نشاطی و وجدی که ننگرند عُموم:
میان باغ و لب جوی و زیر سایه بید
برای آنکه جوانان امیدوار شوند:
صبا، رسان به تمامی به گوش هوش نوید:
که مدعی ست (جلالی) توان به نور امید:
به جاه و منزلت و قدر این مقام رسید
یزد ـ ۹۹/۸/۲۴