…
دلم ربوده یکی خوشنواز و خواننده
به کار چنگ و رباب است این رباینده
کنم مزاح، مگر این صنم شود خوشحال
به جز تبسم ممتد نمی کند خنده
ز شعر نیز نپرسد که تا جواب دهم
لجم گرفته از این دلربای یکدنده
مدام پرسشم این است: این چه مخلوقی ست:
که خلق کرده در این دهر آفریننده؟
چه می شد ار که شدی غنچه لبانش باز
گهی ز چهره و چون گل شدی شکوفنده؟
به جای این دل چون سنگ کوه، شاید سنگ:
ز کوه در پی طوفان به قلبش آکنده
به سان سنگ (جلالی) اگر هنرمندی:
دلی به سینه خود داشت نیست ارزنده
یزد ـ دوشنبه ۹۹/۷/۷