…
وضع بدیست، بدتر از این نیست ممکنش
آن واضعی که کرد چنین خاک بر سرش
صالح در این زمانه ندارد کسی سراغ
طالح بود زیاد و نمایند بدترش
آتش فروز معبر که باشد بسی زیاد
افراد بیگناه بسوزند ز آذرش
خاموشگر کجاست که دنبال او رَویم
آنگه زینم حلقه درخواست بر درش
تا سر برون نمود ز مشکوی خویشتن:
گیریم همچو جان به تن خسته در بَرَش
فرق میان صالح و طالح همین بُوَد
بد کاره را به خاک سپاریم پیکرش
کوشد کنون مدام (جلالی) به راه صلح
این است و هیچ نیست جز این حرف آخرش
یزد ـ شنبه ۹۹/۷/۵