Menu

صالح و طالح

وضع بدیست، بدتر از این نیست ممکنش
آن واضعی که کرد چنین خاک بر سرش

 

صالح در این زمانه ندارد کسی سراغ
طالح بود زیاد و نمایند بدترش

 

آتش فروز معبر که باشد بسی زیاد
افراد بیگناه بسوزند ز آذرش

 

خاموشگر کجاست که دنبال او رَویم
آنگه زینم حلقه درخواست بر درش

 

تا سر برون نمود ز مشکوی خویشتن:
گیریم همچو جان به تن خسته در بَرَش

 

فرق میان صالح و طالح همین بُوَد
بد کاره را به خاک سپاریم پیکرش

 

کوشد کنون مدام (جلالی) به راه صلح
این است و هیچ نیست جز این حرف آخرش

 

یزد ـ شنبه ۹۹/۷/۵

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *