…
درد خود فاش نگویم که شود باد هوا
چون به سرها شده کر یکسره گوش شنوا
به جز از پارگی حلق ندارد اثری:
از جگر نعره و فریاد و ز دل بانگ و نوا
آن طبیبی که شناسنده درد است کجاست؟
تا دهد نسخه ز ترکیب شفابخش دَوا
گر به توصیف غم و درد زبانم گُنگ است:
تهمت گیجی و مَنگی زَدَنَم نیست روا
بنده ای بی کَس و محنت زده و مسکینم
لب ز گفتار فرو بسته و خلقند گُوا
نیستم گنگ چو بینی بُوَدَم بسته زبان:
بکشیدم ز لب بام سخن زیر، لوا
الغرض گرچه جدا گشته (جلالی) ز عموم:
نیست از چند تن از هموطنان دور و سِوا
یزد ـ پنج شنبه ۹۹/۷/۳