Menu

دل دربَسته

بر روی کَس دَرِ دلم از درد باز نیست
کَس شاد از شنیدن سوز و گداز نیست

 

زیرا کسی که باعث رفع اَلَم شود:
در بین جمع و حافظ اسرار و راز نیست

 

با درد دل نمودن و آه و فغان و داد:
در نزد عمر و زید کسی سرفراز نیست:

 

در نزد آنکه سینه اش از درد دل تهی ست:
در پیش گوش ها ناشنوایش مجاز نیست

 

در پیش چشم مردم بی اعتنا دگر:
جای ادا و خواهش بسیار و ناز نیست

 

نشیند اگر کسی و چنین کرد، داند او:
درخواستش به جز عمل از حرص و آز نیست

 

پندی ست از برای جوانان اگرچه آن:
در ارتباط با غزل و از نیاز نیست

 

راه و مسیر خانه فحشای هر دیار:
راهی به دوزخ است، طریق حجاز نیست

 

بسته ست دست و پنجه افراد مُشت باز:
در بخشش و سخا و چو چنگال باز* نیست

 

در پشت درگه دل دربسته انتظار:
بیخود مکش (جلالی) کاین کارساز نیست

 

 

یزد ـ ۹۹/۴/۱۵
* باز = عقاب

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *