…
بر روی کَس دَرِ دلم از درد باز نیست
کَس شاد از شنیدن سوز و گداز نیست
زیرا کسی که باعث رفع اَلَم شود:
در بین جمع و حافظ اسرار و راز نیست
با درد دل نمودن و آه و فغان و داد:
در نزد عمر و زید کسی سرفراز نیست:
در نزد آنکه سینه اش از درد دل تهی ست:
در پیش گوش ها ناشنوایش مجاز نیست
در پیش چشم مردم بی اعتنا دگر:
جای ادا و خواهش بسیار و ناز نیست
نشیند اگر کسی و چنین کرد، داند او:
درخواستش به جز عمل از حرص و آز نیست
پندی ست از برای جوانان اگرچه آن:
در ارتباط با غزل و از نیاز نیست
راه و مسیر خانه فحشای هر دیار:
راهی به دوزخ است، طریق حجاز نیست
بسته ست دست و پنجه افراد مُشت باز:
در بخشش و سخا و چو چنگال باز* نیست
در پشت درگه دل دربسته انتظار:
بیخود مکش (جلالی) کاین کارساز نیست
یزد ـ ۹۹/۴/۱۵
* باز = عقاب