Menu

غزل شماره ۲۱۴

212

۱- خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بی خبر نرود
۲- طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی ست
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
۳- سواد دیده غمدیده ام به اشک مشوی
که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
۴- دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
۵- مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شریعت بدین قدر نرود
۶- من گدا هوس سرو قامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
۷- تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به درنرود
۸- سیاه نامه تر از خود کسی نمی بینم
چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
۹- به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید
چو باشه در پی هر صید مختصر نرود
۱۰- بیار باده و اول به دست حافظ ده
به شرط آن که ز مجلس سخن به در نرود

 

معانی لغات غزل(۲۱۴ )

 

خوشا:خوش به احوال ….، چه خوب است ، چه خوش است.

مدام: پيوسته ، هميشه .

نظر:نگاه، و در اصطلاح صوفيه علم نظر آن است كه عارف از ديدن جمال زيبا ، آنگونه لذت ببرد كه از نظر در سبزه و گل و آب روان يعني بدون شهوت و به منظور مظهر جمال غيبي

اَولی: بهتر ، سزاوار تر.

سواد: سياهي .

شریعت:دين و دستورات ديني.

گدا:بي نوا.

کمر: ميان، كمربند.

مکارم:كَرَم ، بزرگواري ، ( جمع مکرمت) .

مکارم اخلاق:خويهاي پسنديده ، صفات عالي.

علم دگر:دنياي ديگر، جهاني ديگر.

وفای به عهد:به جاي آوردن عهد وپيمان.

سیاه نامه:نامه سياه، كنايه از سوابق سوء ، گناهكاري و آلودگي .

تاج هُدهُد: تاج كوچك و محقر هدهد ، كنايه از تحفه اندك و ناقابل وشيء بدلي كه به جاي اصل به كار برده مي شود.

باز سفید: عقاب سفيد، حيوان پرنده شكاري، با جثه قوي وبالهاي گسترده و چنگال ونوك نيرومند.

باشَه:پرنده كوچك شكاري به اندازه كبوتر كه مرغان كوچك چون گنجشك را شكار مي كند.

سخن به در نرود: خبر به بيرون انتشار نيابد.

 

معانی ابیات غزل: (۲۱۴)

 

(۱) خوش به حالی که پیوسته به دنبال خواهشهای دیده راه نیفتاد و به هر جا که او را فراخوانند نپذیرفته و شتابزده به آنجا نرود.

(۲) بهتر این است که به لبهای شیرین یار طمع نداشته باشیم اما چگونه امکان دارد که مگس به سوی شیرینی گرایش نداشته باشد؟

(۳) سعی مکن که سیاهی دیدگان غمزده مرا با اشک شسته و بزدایی ، چرا که تصویر خال سیاه تو در دیدگان من ، هرگز از پیش چشم به دور نمی شود.

(۴) ای دل، این گونه هرزه گرد و هر جایی مباش و بدانکه با این یاوه پویی ها که آن را هنر می پنداری هرگز به جایی نخواهی رسید.

(۵) در من مست وگناهکار ، دیده خردی و خواری منگر که آبرو وحیثیت شریعت دین با این گناه کوچک از میان نمی رود.

(۶) من بی نوا آرزوی دیدار یار بلند بالایی را در سر می پرورم که جز با بخشش زر و سیم نمی توان دست در کمر او برد.

(۷) تو، که به خاطر داشتن صفات عالی اخلاقی ، چنان مانی که از دنیای دیگری بوده و از مردم این جهان برتری ، مطمئنم که وفا کردن به عهد وپیمانی که با من بسته یی از خاطرت نمی رود.

(۸) کسی که نامه اعمالش سیاهتر و گناه کارتر از من باشد ، سراغ ندارم . بنابراین چگونه مانند قلمم ، دودِ سیاه آه دل به مانند مرکب ، از ادوات سینه برنخیزد وبه سرم سرایت نکند.

(۹) با پرهای تاج مانند هدهد لاغر اندام ، من را گول نزن . من باشه نیستم . عقابِ سفیدم و به دنبال شکارِ کوچکی به پرواز در نمی آیم.

(۱۰) شراب بیاور و اولین جام آن را هم به حافظ عطا کن . مشروط بر آنکه خبرش از ا ین مجلس به خارج درز نکند.

 

شرح ابیات غزل( ۲۱۴)

 

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون محذوف

 

*

 

جلال:

مرا که بی سر زلفت شبی به سر نرود

هوای روز وصالت ز دل به در نرود

 

*

 

این غزل در زمان شاه شجاع و در دوره یی که حافظ باشاه روابط حسنه ومراوده و رفت وآمد داشته ، سروده است و از مفاد ابیات و ایهامات آن چنین برمی آید که شاه شجاع تلویحاً وعده مقررّی مناسبی را به حافظ داده بود لیکن کمتر از آن پرداخت کرده و در نتیجه سبب کدورت و نارضایتی حافظ شده و این شاعر چیره دست،گله ها و توقعّات خود را در این غزل گنجانیده تا شاید سبب تغییر تصمیم و عقیده سلطان شده و مقرری او زیادتر گردد.

 

مطلع غزل دارای ایهامی است که حاکی از پشتیبانی شاعر در نزدیک شدن به دربار بوده و چنین مستفاد می شود که بیشتر حالت گلایه دارد زیرا در بیت دوم تلویحاً شاعر می گوید که من نمی توانم دست از میل باطنی خودم که تقرّب به آن سلطان محبوب است بکشم و در بیت سوم با مضمونی زیبا و جمله زیباتر خود را شیفته خال سیاه صورت شاه شجاع جلوه می دهد که دایم آن را در نظر خویش مجسم می بیند.

شاعردر ابیات چهارم الی هشتم با شکوه وگلایه از بخت بد خود از محبوب انتظار دارد که شاه شجاع به عهدی که بااو بسته وفادار و پای بند باشد. آنگاه در بیت نهم حرف قاطع خود را بازگو می کند و به شاه می گوید با اندک هدیه مرا گول مزن عقاب سفید بلند نظرم ، باشه نیستم که به دنبال صید حقیر و کوچک باشم . چنین مضامینی می رساند که فرق است بین شاعر مداح قصیده گویی که به بیش وکم خرسند است تا شاعر بلند نظری که قدر خود وکلام خود را می داند ودر مقام اعتراض بر می آید .

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *