این کون و کاینات به کِردارِ پیکری ست
وین خاکدان نشانه دنیای دیگری ست
این وصلت دو پیکر و تولید و زاد و مرگ
راهی به سوی مقصد و دروازه و دَری ست
این گرمی و محبّت و این شور و شوق عشق
از خُمّ باده ابدالدّهر ساغری ست
این کوره مذابِ فلک، مهر تابناک
ز آتشفشانِ قلّه کونین اخگری ست
این بُعدِ سالِ نوری و این میلیاردها
در سطح کاینات و فلک ضلع اقصری ست
این کهکشان شیری و صدها نظیر آن
خاکستری بر آتشِ سوزان مجمری ست
این بی نهایتی که کبود است و پیش روی
یک گوشه ای ز فُرجه ایوانِ اَخضری ست
منظومه های بی حدّ و بی حصرِ کهکشان
پژواک و بازتابِ کلامِ مکرّری ست
دانی که کیست بانی این کون و کاینات
بانگِ اذان بگویدت: اللهُ اکبری ست یزد
جمعه ۱۳۷۰/۹/۲۲