Menu

مشق عشق

مشق-عشق

مستیم اگر مپندار وابسته شرابیم

مستی نهفته در ماست، ما خود شراب نابیم

 

چون ذرّه ایم و از دور مسحور نور و مهجور

کانون ذرّه بینیم خورشید ذرّه یابیم

 

روشندلان بینا تصویر ما نبینند

آیینه در غبار است ما روی در نقابیم

 

بنشسته ایم بیدار، بینا و سرّ نگهدار

پنداشته ست اغیار افتاده مست خوابیم

 

صد مشق عشق چندی در دفتری نوشتیم

این جمع دست خط را امروز چون کتابیم

 

پیری رسید و زودا چون پیکر مترسک

بر گور سرد و خاموش عکس درون قابیم

 

از ترس کاسه لیسان ما طشت آبرو را

در بر گرفته امّا در بیم و اضطرابیم

 

در بحر شعر چندی خوردیم غوطه امّا

چون گردباد امروز سرگشته در سرابیم

 

تیغ سخن «جلالی» شد کُند و در غلاف است

ما در درون این تیغ چون جوهریم و آبیم

 

یزد ۱۳۷۱/۹/۸

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *