Menu

بهشت – فردوس

07--بهشت-–-فردوس

تا شیشه پُر از باده و تا باده به جامست

ای تشنه منوش آب که این آب حرامست

 

عُمریست که می نوشم و باکم ز گُنه نیست

در گوشه میخانه مرا عیش مدامست

 

بر ساز بود گوشم و ای شیخ ببخشای

گر بسته به هذیان تو سالوس مرامست

 

ما در بَغَلِ یار و در آغوش بهشتیم

تا بَعد به بینیم که فردوس مقامست؟

 

ماهی که نهان کرده دو ماه دگری را

در سینه، به بینید کنون بر لب بامست

 

من کُشتهِ این ماهم و خون من بدبخت

بر گردن این سر و قد کبک خرامست

 

کس نیست در این شهر که گوید به غریبی

راهی که به میخانه کشد رخت کدامست

 

بگذار سبو بر دهنم که این دَمِ آخر

تا باده به پیمانه رسد کار تمامست

 

جانی به لب و بر کف تقدیم «جلالی» ست

در پای تو می ریزد و این حُسنِ ختامست

 

یزد ۱۳۷۱/۸/۹

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *