صورت باز و خنده روی نگار
نکند هرگزم خمود و فگار
شده ام محو گرم و گیرائیش
در تماشای او و در دیدار
در نگاهش اگر بر او نگرم
سرم آندم شود دچار دوار
سبب این دوار می باشد
بسکه می آورم به دیده فشار
شب و روزم به فکر او مشغول
خوابم از سر پریده لیل و نهار
سوزم از دوریش به دوزخ هجر
(وَقِنا ربَّنا عَذابَ النّار)
آه اگر روی خود بگرداند
از من این یار بهر ترک دیار
می شود آن زمان (جلالی) سخت
بی مداوا به درد هجر دچار
یزد ـ ۹۷/۰۴/۳۰