در باغ، سبزی چمن و سرو ناز و بید
از ابتدای فصل بهاران دهد نوید
آمد نسیم معتدل از طرف کوهسار
رفت آن هوای برفی و طوفانی شدید
از عطر گل هزار خوش آواز مست شد
آنگه که این نسیم ملایم بر او وزید
وقت است تا کنند دل از دست دادگان
از باغ و راغ و سبزه و گل دید و بازدید
وقت است تا کنند ز راه گلو مدام
کم کم شراب ناب به شریان و در ورید
تا گر به دل بود غم و دردی، رود زیاد
از یمن معجزی که کند در بدن نبید
آری به سان باده موثر به دفع غم
ز آن به دوای درد (جلالی) کسی ندید
یزد ـ ۹۷/۱۰/۱
سلام و درود استاد عزیز .در پی شعری بودم که کلمه دارو را در خود جا داده باشد به شعر شما برخوردم که دوای درمان بود.
لذت بردم .