ای ماه من، چو ماه به مشکوی من بتاب
کز تابش تو کور شود چشم آفتاب
برخیز و شانه زن به سر و دست و رو بشوی
صبح است و نیست هیچ در این وقت، وقت خواب
از جای خیز جامه شب را ز تن درآر
برگیر از جمال جمیل خودت نقاب
برگو چه شد که باب ملاقات بسته ای
دیگر بس است، کوش هم اکنون به فتح باب
بازآی و بهره ور شو از آواز مطربان
کاینجا به کار چنگ و سه تارند با رباب
بازآی و با نبودن خود، ای نگار من
ما را ز هجر خویش مده بیشتر عذاب
بازآ که رفته است (جلالی) به پای مرگ
کرده ست بهر رفتن خود پای در رکاب
یزد ـ ۹۷/۱۰/۷