Menu

بیدارشو و بازآ

ای ماه من، چو ماه به مشکوی من بتاب
کز تابش تو کور شود چشم آفتاب

 

برخیز و شانه زن به سر و دست و رو بشوی
صبح است و نیست هیچ در این وقت، وقت خواب

 

از جای خیز جامه شب را ز تن درآر
برگیر از جمال جمیل خودت نقاب

 

برگو چه شد که باب ملاقات بسته ای
دیگر بس است، کوش هم اکنون به فتح باب

 

بازآی و بهره ور شو از آواز مطربان
کاینجا به کار چنگ و سه تارند با رباب

 

بازآی و با نبودن خود، ای نگار من
ما را ز هجر خویش مده بیشتر عذاب

 

بازآ که رفته است (جلالی) به پای مرگ
کرده ست بهر رفتن خود پای در رکاب

 

یزد ـ ۹۷/۱۰/۷

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *