Menu

شنیدن شعری از زنی

دیدم زنی که سفره نانی به دست داشت
در حال رفتن سفر از بهر شام و چاشت

 

میرفت سر به زیر و منش در قفا روان
بشنیدم این کلام و فتاد آتشم به جان

 

بیتی بدین مفاد ورا بود در دهن
کس پشت من نخارد غیر از دو دست من۱

 

این بهترین نصیحت و اندرز و پند بود
کز یک زنی شنیدم و عقل از سرم ربود

 

آنگه به یاد نکته ای افتادم و همان
ضرب المثل بود که دهم شرحش و بخوان

 

ضرب المثال و نکته که اینش خبر بود
مردش مخوان هر آنکه ز یک زن بتر بود۲

 

آن مرد کمتر از زن دانا که شرح آن
دادم، منم که میکنم اقرار بی گمان

 

[۱]- به غم خوارگی جز سرانگشت من ـ نخارد کس اندر جهان پشت من

[۲]- نه مردی بود کز زنی کم بود

 

یزد ـ ۹۷/۱۰/۸

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *