بر آن سرم که به جانان سری زنم چندی
بر آستانه نهم سر، دری زنم چندی
اگر که در نگشاید به رویم آن دلبر
زنم به حلقه، در دیگری زنم چندی
بر آن سرم که ز زلفش به سر، اگر بنهد
سرش کنار سرم، افسری زنم چندی
به گرد قدّ چو سرو صنوبرش گردم
به حال چرخ زدن، چنبری زنم چندی
خوش آن دهان و لب شکّرین و میگونش
خدا نصیب کند، ساغری زنم چندی
دلی چو سنگ در آن سینهاش نهفته، خوشا
سری به سینه چون سنگرش زنم چندی
(جلالی) ار که موفّق شوم، ز فرط نشاط
به بام دل، علم برتری زنم چندی
یزد ـ ۱۳۹۵/۶/۱۲