Menu

ملک زاده

 

 

بشناس زِ نو شاعری و شعر تَرَش را
گر بی خبری، میدهمت خوش، خبرش را
صد بوسه سزد زد به سر و روی وی از شوق
تا آنکه کند باز لب لعل تَرَش را
قدری نبود شهد و شکر در بر شعرش
دریاب سخنهای چو شیر و شکرش را
هر چند ز خورشید فراتر شده فَرَّش
خواهم ز خدا باز فزون جاه و فَرَش را
هِی کرده به صد بند کمر راست که شاید
گیرد به دو دستی که ندارد کمرش را
او ماه زمینی ست چه بهتر پس از این ارض
دور افکند از گرد سر خود قمرش را
تا چرخ به گوشش برسد نغمه تمجید
بیدار نگه داشته مرغ سحرش را
جویایی اگر از سبب جهد و جهادش
می جوی تو، از آل مظفر گهرش را
هر بی هنری را نرسد داعیه داری
باید نگری پایه فضل و هنرش را
در شهر یکی همچو (جلالی) ست، هنرور
با (پلّه سنگی) و فراوان اثرش را
(نی نامه) و آن شرح مقالات فراوان
تا بشنوی از ناله نی شور و شرش را
شرحی زده بر شعر تر خواجه شیراز
باید که بخوانی و به بینی هنرش را
با حافظ شیراز شده همره و همراز
از سر گذراندست فراوان خطرش را
توفیق به او کرده خداوند عنایت
خواهیم از او باز از این بیشترش را
در عرصه فرهنگ، هنر باید و دانش
از هر دو چشیده ست (جلالی) ثمرش را
بر دیده و در جان هنر، جای گزیده
گسترده در اعماق هنرها نظرش را
کرده ست بسی سیر در آفاق و ز انفس
زان فضل ببینی تو کنون مختصرش را
خاموش که روشنگر صد دیده اعماست
هر جای نموده ست (ملک) شعر تَرَش را

 

به مناسبت قرائت در جلسه بزرگداشت دکتر عبدالحسین جلالیان (جلالی) که در تاریخ ۱۲/۰۱/۱۳۹۴ در یزد برگزار شد.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *