Menu

جز او

 

 

ما عاشق آب و رنگ و روییم
دِلباخته شِکنج موییم

 

بوسیم اگر که مهوشی را
لب را پس از آن دگر نشوییم

 

بوییم اگر سَمَنبری را
در باغ، دگر گلی نبوییم

 

پوییم به سر، سرایِ جانان
با پا سویِ آن سرا نپوییم

 

جوییم و چو یافتیم او را
دلداده دیگری نجوییم

 

گوییم مَدیحِ یار و هرگز
مَدْحِ دِگری جُزْ او نگوییم

 

روز و شب و سال و مه (جلالی)
ما ساکن آن دیار و کوییم

 

یزد- ۱۳۹۱/۱۱/۱۵

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *