Menu

نسيم بهاری

 

 

کنون که می‌ورزد از بام و در نسیم بهار
خوش است گوشه صحرا و باغ و باده و یار

 

میانِ روز و لب جوی و زیر سایه بید
به گِردِ گَردَنِ محبوب دست و بوس و کنار

 

دو دیده دوخته بر رویِ دِلبری مَهوش
دو گوش بَر بَم و زیر نوا و بانگِ سه‌تار

 

ز شوق و شورِ وِصالِ سَمن بری سَرمست
ز ریزه خوانی و آوازِ دلبری سَرشار

 

در این بهار فرح‌بخش صد هزاران شکر
که عیش و نوش میسّر شده‌ست در گلزار

 

به باغ و راغ دلِ بی‌قرارِ هر عاشق
به یُمنِ نعمتِ دیدارها گرفته قرار

 

هوا خوشَت و زِ دِل‌ها غبارِ غم رفته‌ست
نسیم صبح که عاری بُوَد زِ گَرد و غبار

 

مَدارِ چرخ (جلالی) همیشه میزان نیست
دَوامِ عیش از این گَردِش انتظار مَدار

 

یزد- ۱۳۹۲/۶/۱۰

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *