بر آن سَرم که زِ آزادی و زِ بند و زِ بست
سخن بگویم و از هر چه در دو حالت هست
به حبس و حبسی اَش، از قول آن کسی گویم
که بُردهاند به حبسش شبی به حالت مست
کسی به درد دل بندیان رسد که شبی
شنیده شرح غم و حال و روزِشان به نشست
در این زمانه به حبسند جمع ریز و درشت
شرور و قاتِلْ و شبگرد و دزد و باده پرست
به حبس و بند تمامی به گِردِ هم جمعند
دو پای در غُل و زنجیر و دستبند به دست
جوانِ نادم تواب و دزد سابقهدار
برابرند چه پیر و جوان چه عالی و پست
بسا جوانِ پشیمان ز سارق آموزد
روال سرقت و شد دزد چون زِ زندان رست
برای دزد شدن حبس پرورشگاهست
بس اَست حرف (جلالی) اگر به خانه کس است
یزد- ۱۳۹۳/۶/۳۰