Menu

الف و نون

 

 

بیا تا با تو گویم بی تو چونم
غم هجرت به جوش آورده خونم

 

بیا تا بنگری چونست حالم
زبانم الکن و زار و زبونم

 

گهی چون لاله ام بر پا و دل خون
زمانی چون بنفشه سر نگونم

 

گهی بی باده و پیمانه هشیار
زمانی غرق دریای جنونم

 

ز پا افتاده ام، باز آی و بنگر
که زار و خسته از درد درونم

 

به عرشم می برد پندار از فرش
برد فکرت از این عالم برونم

 

جوانی بود و می بودم الف قدّ
کنون پیرم (جلالی) عین نون ام

 

یزد – ۱۳۹۳/۱۱/۱۵

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *