گر مست به دست جام گیرد
از جام مدام کام گیرد
ما راست مهی که مست مست است
مستی که مدام جام گیرد
در جمع بود به حال لبخند
رو جانب خاص و عام گیرد
چشمی که به روی ماهش افتد
سرچشمه فیض، نام گیرد
نور مه آسمانی از اوست
از چهره او مدام گیرد
گر ماه نظر کند به سویش
از شرم، رخش تمام گیرد
من عاشق و جان فدای اویم
او کمترم از غلام گیرد
احساس خلاف عقل و در سر
جا در بر مغز خام گیرد
عشق است ولی چو دام وحشی
باید خردش لگام گیرد
من دارم و بخشمش (جلالی)
ارزانی آنکه وام گیرد
یزد ۱۳۹۳/۱۲/۳