سرو رعناست به رعنایی بالای تو نیست
ماه زیباست به زیبایی سیمای تو نیست
کوه با این همه سنگینی و سنگین دلیش
به وقار تو و همچون دل خارای تو نیست
آتش عشق که سوزنده هر خشک و تریست
اندر آغوش تو دیدیم به گرمای تو نیست
نرگس عربده جو چشم و چراغ چمن است
لیک با این همه چون نرگس شهلای تو نیست
دل نباشد به دلم چون تو نئی دلدارم
سر نباشد اگر اندر سر سودای تو نیست
بس فریبا به جهان بوده از این پیش ولی
حالیا کس به فریبایی حالای تو نیست
در کف باد نه زلف است که دریایی موج
دل به دریا مزن ای دل که در او جای تو نیست
پای اغیار نشسته است «جلالی» آن ماه
پایمردی کن و کن صبر اگر پای تو نیست