۱- | صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست |
بیار نفخه یی از گیسوی معنبر دوست | |
۲- | به جان او که به شکرانه جان برافشانم |
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست | |
۳- | و گر چنانکه در آن حضرتت نباشد بار |
برای دیده بیاور غباری از در دوست | |
۴- | من گدا و تمنّای وصل او هیهات |
مگر به خواب به بینم خیال منظر دوست | |
۵- | دل صنوبریم، همچو بید لرزانست |
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست | |
۶- | اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را |
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست | |
۷- | چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد |
چو هست حافظ خوشخوان غلام و چاکر دوست |