Menu

غزل شماره ۱۸۲

 

۱- آن کیست کز روی کَرم با من وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من، یکدم نکوکاری کند
۲- اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
وآنگه به یک پیمانه می با من وفاداری کند
۳- دلبر که جان فرسود از او، کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند
۴- گفتم گره نگشوده‌ام، زان طرّه تا من بوده‌ام
گفتا مَنَش فرموده‌ام، تا با تو طرّاری کند
۵- پشمینه پوش تندخو، از عشق نشنیدست بو
از مستیش رمزی بگو، تا ترک هشیاری کند
۶- چون من گدایی بی‌نشان مشکل بود یاری چنان
سلطان کجا عیش نهان با رندِ بازاری کند
۷- زان طرّه ی پرپیچ و خم، سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیّاری کند
۸- با چشم پرنیرنگ او حافظ مکن آهنگ او
کان چشم مستِ شنگِ او بسیار مکّاری کند
۹- شد لشکرِ غم بی عدد، از بخت می‌خواهم مدد
تا فخرِ دین عبدالصّمد باشد که غمخواری کند

۲ دیدگاه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *