Menu

غزل شماره ۲۳۳

۱- بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشنا نفس آشنا شنید
۲- ای شاه حُسن چشم به حال گدا فکن
کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید
۳- خوش میکنم به باده مشکین مشام جان
کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید
۴- سِرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
۵- یا رب کجاست محرم رازی که یکزمان
دل شرح آن دهد که چه دید و چها شنید
۶- اینش سزا نبود دل حقّ گزار من
کز غمگسار من سخن ناسزا شنید
۷- محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد؟
از گلشن زمانه که بوی وفا شنید
۸- ساقی بیا که عشق ندا می کند بلند
کانکس که گفت قصّه ما هم ز ما شنید
۹- ما باده زیر خرقه نه امروز می کشیم
صد بار پیر میکده این ماجرا شنید
۱۰- ما می به بانگ چنگ نه امروز می خوریم
بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید
۱۱- پند حکیم عین صواب است و محض خیر
فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید
۱۲- حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
دربند آن مباش که نشنید یا شنید

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *