Menu

غزل شماره ۲۵۵

252

۱- ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس
۲- منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام
پرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس
۳- محمل جانان ببوس آنگه به زاری عرضه دار
کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس
۴- من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب
گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس
۵- عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق
شبروان را آشنایی هاست با میر عسس
۶- عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز
زآنکه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس
۷- دل به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار
گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس
۸- طوطیان در شکّرستان کامرانی میکنند
و از تحسّر دست بر سر میزند مسکین مگس
۹- نام حافظ گر برآید بر زبان کلک دوست
از جناب حضرت شاهم بسست این مُلتمس

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *