فرش را در زیر نور ماهتاب افکنده ایم
شیشه ی سر بسته را در جوی آب افکنده ایم
گردن یارست ما را جایگاه دست راست
دست چپ بر گردن تنگ شراب افکنده ایم
دود بگذشت از سر سرو و چنار بوستان
بس که در آتش جگر بهر کباب افکنده ایم
دوستان مستند و هر یک گوشه ای افتاده اند
ما و دلبر هم کناری رختخواب افکنده ایم
بس که در گوشی سخن گفتیم با آن ماهرو
سایرین را یک به یک اضطراب افکنده ایم
پاره کردیم از تن سیمین تنی تن پوش را
امشب از مستی نقاب از آفتاب افکنده ایم
خویش را بر موج اندامش ز فرط پیچ و تاب
تا نگهداریم، پا را در رکاب! افکنده ایم
راه ناهموار وصل امشب «جلالی» صاف شد
ز آن که طرح کار را اول خراب افکنده ایم