Menu

کلاه

 

 

بر آن سرم که در آرم سر از درون کلاه

که تا زِ ضربِ مثالِ کُلَه شوم آگاه

 

(کُلَه گُذاری)، عِینِ (کلاه برداری) است

یکی ست معنی و مفهوم و درک آن گهگاه.

 

کَسان عبارت و لفظِ (کُلَه نشان کردن)

برند چون که کنند انتخاب خواه نخواه

 

نشان شوهر همسر فروش بی غیرت

سرش (کلاه قُرمساقیَ) است در اَفواه

 

فلان نفر ابداً (پشم در کلاهش نیست)

که معنیش بود این شخص نیست روی به راه

 

(کلاه ما به پس معرکه ست) هم، دایم:

به گوش میرسد از بازماندگان سپاه

 

( کلاه از سرم افتد اگر ندارم بر)

به پشت سر نکند این کله فتاده، نگاه

 

اگر کسی ( سر او بی کلاه) می باشد

چو مفلسی ست که باشد بدون منصب و جاه

 

چو بینمت ( برم از سر کلاه بالاتر)

چه صبح و ظهر و شب و نیمه شب، چه گاهِ پگاه

 

نمی رود به سرِ من دگر ( کلاه گشاد)

نمی کنم ز سر جهل عمر خویش تباه

 

کلاه کج نهم اَر، ( کج کلاه خان) باشم

ز دست مظلمه کج کلاهیان صد آه

 

به حرف مردم شیراز هم اهالی حال

( کلاه) معنی آن در کلام هست سیاه

 

کنون بیا و ( جلالی) ( کلاه قاضی کن)

به ناظمان تبه گو مشو چنین همراه

 

یزد-۹۴/۹/۹

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *