Menu

مُردَهِ نفس کش

پیشِ من آی و ای گُل از رُخ حجاب پَس کَش

بربند دست و بالم آنگاه در قفس کش

 

بند آمدم زبان از، بَس التماس کردم

پیش آی و دست پیش آر، بر فرق مُلتَمس کَش

 

از دَرد دوری تو مردیم و کس نفهمید

باز آی تا به بینی یک مُردهِ نفَس کش

 

دِه بوسه تا دهم جان، گر جان ندادم آنگاه

فریادِ آنچنانی از سینه چون جرس کَش

 

بنشان رَدیف ما را، ای شهسوار بر زین

یعنی ز خاک بَرَکش بر گُردهِ فَرَس کَش

 

از ما گَرَت غُباریست از دِل زِدای ای گُل

یکدم به بر نشانم، خود را کنارِ خَس کش

 

عاشق تر از (جلالی) در پیش رو نداری

اینسان مباش دایم در کارِ پیش و پس کش

 

در مسیر راه شمال ۱۳۸۷/۱۲/۲۹

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *