حجاب چهره ماهَست این حجابِ سرت
به زیر پا فِکَن و دور کُن، ز دَور و بَرَت
به غیر باد صبا نیست محرمی که کنم
ز آه و ناله شبگیرِ خویشتن خَبَرَت
خلافِ من همه شب ها به خوابی و نرسد
فغان و ناله و فریادِ من به گوش کَرَت!
تَبَختُر تو، چه بسیار می شدی کمتر
اگر که بود کَمی حُسنِ خلقِ بیشترَت
حَسَد برم ز تماشایِ دیده اَش، یعنی
کبوتری که زند بال و پر به بام و دَرَت
غـــلامِ رامِ تواَم ای عـزیـز بـاور کن
به عَمرو و زید دگر نیست اعتماد گَرَت
به چشم بی هنران، شاعریست نقطه ضعف
کُن افتخار (جلالی) که این بُوَد هُنرت
ز حاکمانِ زمان، لیک انتقاد مکن
به بَندِ بَند، به بندند ورنه بال و پرت
یزد ۱۳۸۸/۱/۸