Menu

شُهرت و شَهوت

شُهرت-و-شَهوت

خوشی ها را به پای مَردی اَر یکجا فروریزی

به جز شُهرت در اول برنخواهد داشت ز آن چیزی

 

برایِ مرد، شهرت، بهر نِسوانست زیبایی

مهم تر از هزاران آرزوهایِ دل انگیزی

 

به گِردِ خویشتن بر هر کسی کردم نظر، دیدم

برای شهرت و شهوت ندارد هیچ پرهیزی

 

من از رُحجان شهرت از یکی پرسیده، بشنیدم

به پاسخ بیت زیرین را که باشد پاسخ تیزی :

 

به فرش از عرش اگر اُفتی چو آدم، زنده میمانی

ولی از طاقِ نِسیان گر فُتادی بر نمی خیزی

 

بپرسیدم پس از شهرت چه می خواهی دگر گفتا:

نشانی می دهم تا یابی و با آن درآمیزی

 

زِ زَن بهتر نباشد هیچ در دنیا و می خواهم

که گردد دست ما هم بند در دنیا به یک چیزی

 

(جلالی) لب فرو بند از سخن هایی که میدانی

که می دانند مردم، ورنه باشد آبروریزی

 

یزد ۱۳۸۸/۱۱/۱۳

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *