Menu

فراریان سه گانه

فراریان-سه-گانه

همسایگانِ شاهدِ شب زنده داریَم

دیدند حالِ زار و نکردند یاریَم

 

نشناختند آن تنِ سوزانِ همچو نی

بر بوریا، ز شعله شمعِ کناریم

 

حالِ دلم مَپرس که از تیرِ هجر یار

خونست و من هلاک از این تیرِ کاریم

 

تا پا کشیده از سرم آن یار، رفته است

از تن قرار و دَستخوشِ بی قراریم

 

چشم نکرده سیر تماشایِ روی او

آزرده از تَداوُمِ این اشکباریم

 

تا کرد باز، بال هوس باز، نفسِ دون

گنجشک وار طعمه بازِ شکاریم

 

ناسازگار بود بسی آن نگار و کرد

بَس سوءِ استفاده از این سازگاریم

 

در عشق پایدارتر از من کسی ندید

در حیرت است کوه از این پایداریم

 

سیل بُهار هیچ ندارد به جز زیان

من در خزانِ عمر، چون سیل بُهاریم

 

هوشم زِ سر پریده (جلالی) چو عقل و حال

در انتـظارِ رجـعت فــکر فــراریـم

 

یزد ـ ۱۳۸۹/۲/۱۶

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *