…
عُذار روی تو چون مهر تابناک بُوَد
گَرَت چو ماه نه بینم حساب پاک بُودَ
چه چَهچَه است که از راه دور می شنوم
که دل چو گوش ز زیر و بَمَش هلاک بُوَد
به یُمن مَستی ته مانده باده از ساغر:
خوشم که این خوشی از آب پاک تاک بُوَد
به پای تاک که نَخل بهشتی است یَقین:
سَرَم به سجده مداماً به روی خاک بُوَد
گَرَم کنند مرا کله پیچ ها تکفیر:
زِ فُحش و دغدغه جاهلان چه باک بُوَد
عذار چهره چون مِهر تابناکِ بتان:
برای حَظِّ بَصَر دیده را مَلاک بُوَد
عُذارِ روی تو چون قبله من است نگر
که جسم و جان (جلالی) چه سان فداک بُوَد
یزد ـ ۹۹/۹/۲۵
This is useful information