۱- | ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است |
ببین که در طلبت حال مردمان چونست | |
۲- | به یاد لعل لب و چشم مست می گونت |
ز جام غم می لعلی که میخورم خونست | |
۳- | ز مشرق سر کوی آفتاب طلعت تو |
اگر طلوع کند طالعم همایونست | |
۴- | حکایت لب شیرین کلام فرهادست |
شکنج طرّه لیلی مقام مجنونست | |
۵- | دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است |
سخن بگو که کلامت لطیف و موزونست | |
۶- | ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی |
که رنج خاطرم از جور دور گردونست | |
۷- | از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز |
کنار دامن من همچو رود جیحونست | |
۸- | چگونه شاد شود اندرون غمگینم |
به اختیار که از اختیار بیرونست | |
۹- | ز بی خودی طلب یار میکند حافظ |
چو مفلسی که طلبکار گنج قارونست | |
معاني لغات غزل (۵۳)
مردم چشم: مردمك ديده.
مردمان: مردمكهاي ديده، مردمان و اشخاص.
لعل تو: لعل لب تو.
چشم مست ميگونت: چشم مخمور از شراب سرخ شدهات.
ميلعل: شراب قرمز.
سركو: سركوي، سركوچه.
طالع همايون: طالع مسعود، بخت بلند، اقبال خجسته.
حكايت لب شيرين كلام فرهاد است: سخنهاي (فرهاد) همه درباره لب شيرين (شيرين) است.
شكنج: چين و شكن، پيچ و خم.
طره: پيش زلفي، زلف.
مقام: جا، مكان.
دلم بجو: از حال دلم بپرس.
دلجوي: دلربا، مطلوب دل، پسند دل.
كلام لطيف و موزون: سخن نغز و شاعرانه.
دور باده: گردش جام باده.
رود عزيز: فرزند عزيز، پسر دلبند.
جيحون: رود جيحون، آمو دريا در آسياي مركزي.
بيخودي: بيحواسي، حواس پرتي، شوريدگي، آشفته حالي.
مفلس: پاك باخته ورشكسته، تهي دست.
معاني ابيات غزل (۵۳)
(۱) مردمك چشم من از گريه پياپي در خون نشسته است. بيا وببين كه مردمان (مردمكهاي) خواستار ديدار تو چه حالي دارند؟
(۲) ميسرخرنگي كه بهياد لب ميگون و چشم مست تو مينوشم حالت خون را دارد.
(۳) اين از بخت بلند من است، هرگاه از خانه به درآيي وآفتاب جمالت از مشرق كوي و برزن بر من بتابد.
(۴) سخنان (فرهاد) همه درباره لب شيرين (شيرين) وجا و مكان دل (مجنون) در چين و شكن زلف(ليلي) است.
(۵) اي آنكه بالاي سرو مانندت دلربا و كلامت نرم و آهنگين است از من دلجويي كن و با سخنانت حال مرا بپرس.
(۶) اي ساقي با گردش جام خود به جان من آرامش بخش كه ازگردش گردون بسي رنجيده خاطرم.
(۷) از آن زمان كه فرزند عزيزم از پيش چشمم دور شد، كنار و دامن من از گريه مداوم به مانند آمو دريا شده است.
(۸) چگونه دل غمگين و خاطر آزردهام را شاد نگهدارم كه اختيار آن ازدستم به در رفته است.
(۹) حافظ از شوريدگي وآشفته حالي ديدار يار آرزو ميكند و اين بدان ماند كه تهيدستي از قارون درخواست گنج او را داشته باشد.
شرح ابيات غزل (۵۳)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعللان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
سعدي:
زمن مپرسكهازدست اودلتچون است
از او بپرس كه انگشتهاش در خون است
سلمانساوجي:
فراقروي تو ازشرح وبسط بيرون است
زما مپرس كه حال درون ما چون است
كمال خجند:
مرا كهساغرچشم از غمتو پرخون است
چه جاي ساقي و جام شراب گلگون است
اين غزل بدون ايهام و به صورت يك وجهي درفراق و دوري فرزند سروده شده است. آنچنان كه از اشعار حافظ و متون تاريخي مستفاد ميشود حافظ داراي دو فرزند ذكور بوده كه يكي پيش از رسيدن به سن ۷ سالگي و گذاشتن به مكتب درگذشته و پدر در سوك او قطعهيي سروده است. همچنين در تاريخ فرشته آمده است كه:« حافظ صاحب فرزند ذكور ديگري به نام نعمان بوده است كه ضمن تجارت در هندوستان بدرود حيات گفته و در برهان پور مدفون گرديده است.» و احتمال قوي بر اين است كه پس از رفتن فرزندش نعمان به مسافرت، پدر از شدت اندوه و فراق اين غزل را سروده باشد.
در اين غزل، نكات زير توجه ما را به خود جلب ميكند:
۱- از مطلع غزل ميتوان دريافت كه از لحاظ سلاست و رواني و صنايع بديعي از مطلع غزلهاي سعدي وسلمان وكمال خجند به مراتب برتري دارد و نگاهي به ساير ابيات اين نكته را مدلّل ميدارد كه اگر حافظ ميخواست غزلهاي صرفاً عاشقانه و رويدادي و بدون ايهام و ذكر و اشاره به كيفيت اتفاقات زمانه و آنچه بر او گذشته بسازد غزلهايش شيرينتر از غزليات سعدي از آب در ميآمد.
۲- آنانكه دستي درسرودن شعر دارند ميدانند كه معناي كلمه قافيه عليالخصوص اگر آن كلمه مانند (مجنون) اسم خاص باشد دايره خلق مضمون را محدود و منحصر به روابط عاطفي مجنون وليلي ميسازد كه مضامين، همه از پيش سروده شده و كار شاعر را در خلق مضمون بديع مشكل ميسازد. حافظ در بيت چهارم در مصراع اول ذكري ازشيرين و فرهاد و در مصراع دوم از ليلي و مجنون ياد نموده و در واقع فرجه كلام را با انتخاب دو مضمون، برخود تنگتر مينمايد و مشاهده ميكنيم، مضامين انتخابي براي اين دو زوج دلداده مشهور را به نحوي انتخاب ميكند كه شاهد مثال حال فگار خودش بوده و كلمه شيرين را در مصراع اول چنان با سليقه مينشاند كه نه تنها نام شيرين بلكه شيرين زباني شيرين را كه از ويژگيهاي او بوده به صورت ضمني بازگو ميكند.
درباره شيرين زباني شيرين نظامي ميفرمايد:
شنيدم نام او شيرين از آن بود
كه در گفتن بسي شيرين زبان بود
۳- مضمون بيت پنجم دليلي است براينكه اين غزل تمناي دلجويي و سخن گفتن نميكند. شاعر در جاي ديگر سوك درگذشت قرهالعين خود چنين ميسرايد:
آه و فرياد كه از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه كمان ابروي من منزل كرد
و هرگاه در اين غزل هم قصدش سرودن سوگنامه درگذشت فرزندش بود با كلمهيي و اشارهيي به مرگ فرزند خود جنبه صراحت ميبخشيد و چنين كاري را نكرده وبر عكس به شهادت همه نسخ خطي مصراع اول بيت هفتم را چنين سروده است. از آن دمي كه زچشمم برفت رود عزيز و نفرموده است كه: زدستم برفت رود عزيز و اينكه كلمه از چشمم برفت را به كار گرفته قطعاً منظورش اين بوده كه فرزند او غايب شده و به مسافرت رفته است و اميد بازگشت او را دارد زيرا در بيت سوم همين غزل ميگويد:
زمشرق سر كو آفتاب طلعت تو
اگر طلوع كند طالعم همايون است
و كسي چنين مطلب و مضموني را براي مرده نميسرايد.
با سلام به نظر حقیر در مصرع دوم بیت اول “مردمان” به مردم یا انسانها اشاره دارد نه به مردمکها. البته ایهام بجای خود. با آرزوی سلامتی.
با سلام و احترام
با سپاس از نظرات شما دوست گرامی
در شرح اول کلمه (مردمکهای) در داخل پرانتز نوشته شده است منظور حافظ این بوده است که به هر دو صورت می توان معنا کرد.(پاسخ مستقیم از استاد جلالیان)
سلام
تبریک می گم
تو این زمینه بهترین هستین
سایتتون هم زیباست